انگار خود چارلی بروکر هم متوجه شده بود که با اپیزود دوم و سوم فصل چهارم چقدر به دلایل موفقیت «آینهی سیاه» (Black Mirror) پشت کرده بود و چقدر پایینتر از استانداردهای این سریال ظاهر شده بود. به خاطر همین بلافاصله سعی کرده بود تا در اپیزودهای بعدی هرچه را که در توانش است به کار بگیرد تا آن شکستها را جبران کند. چون درست مثل «دیجی را حلقآویز کن» که حکم نسخهی بهتر و قویتری از «آرکانجل» را داشت، اپیزود پنجم فصل که «کلهفلزی» نام دارد هم با دوری از اشکالات و عیب و ایرادهای «کروکدیل» به قسمت بهتری نسبت به آن تبدیل میشود و موفق میشود مزهی تلخ باقیمانده از آخرین تلاش بروکر برای ارائهی یک داستان تماما تاریک را با انداختنمان وسط یک هیاهوی سیاه دیگر از بین ببرد. همانطور که با اشاره به «دیجی را حلقآویز کن» میشد توضیح داد که چرا «آرکانجل» در همان چارچوبی که این اپیزود موفق شد شکست خورده، میتوان از «کلهفلزی» هم به عنوان نمونهی فوقالعادهای از تجربهی نفگسیری که «کروکدیل» از رسیدن به آن باز ماند استفاده کرد. «کلهفلزی» اما فقط یک اپیزود بهتر در مقایسه با شکستهای قبلی نیست، بلکه در کنار «یو.اس.اس کالیستر» از فصل چهارم یکی از بهترین اپیزودهای تاریخ سریال هم است. «کلهفلزی» دقیقا همان چیزی است که از سریالهای آنتالوژی انتظار دارم: نوآوری و زیر پا گذاشتن فرمولها و استانداردهای , ...ادامه مطلب
«Sons of Anarchy» از آن دست سریالهایی است که با تلفیق دو عنصر عشق و خیانت میتواند شما را مدتها با خودش درگیر کند.برخی از سریالهای تلویزیونی هستند که دیده شدهاند و به جایگاه شایستهی خود هم رسیدهاند. برخی سریالها نیز با وجود خوشساخت بودنشان هرگز به جایگاهی که شایستهشان است دست پیدا نکردهاند. سریال «Sons of Anarchy» اما نه به دسته اول متعلق است و نه به دسته دوم. این سریال چیزی میان یک سریال کاملا شناخته شده و یک سریال خوشساخت اما کمتر دیده شده است. بگذارید سادهتر بگویم بینندگان تلویزیون یا SOA (مخفف نام سریال) را دیدهاند و با آن زندگی کردهاند یا این که شانس غرق شدن در فضای رازآلود آن را از دست دادهاند. اگر شما جزو دسته اول هستید وقت آن رسیده که خاطرات خوبتان با این سریال را تجدید کنید، اما اگر در دسته دوم قرار میگیرید، وقت درگیر شدن با روایت جذاب و دلنشینِ جکسون تلر (با بازی چارلی هانام) و باشگاه موتورسواریاش فرا رسیده است.سریال «Sons of Anarchy» پخش خود را از سال ۲۰۰۸ از شبکهی FX آغاز کرد. این سریال روایتگر داستان یک باشگاه موتورسواری به همین نام (فرزندان آشوب) در شهر خیالی چارمینگ در ایالات متحده آمریکا است. داستان سریال حول اعضای همین باشگاه، خانوادهی آنها و درگیریشان با پلیس محلی و دیگر باشگاههای موتورسواری روایت میشود. البته قویترین و مهمترین جنبهی روا, ...ادامه مطلب
جدیدترین اپیزود سریال Mr. Robot دنیای قهرمانانمان را روی سرشان خراب میکند و جدیدترین آنتاگونیست بزرگ تلویزیون را بهطور رسمی معرفی میکند.اسلاوُی ژیژِک، فیلسوفِ اسلونیایی با نظر والتر بنجامین، فیلسوف آلمانی که کاپیتالیسم را به افراطیترین فرقهی مذهبی تشبیه کرده بود موافقت میکند و میگوید که خودش هم از چنین دریچهای به کاپیتالیسم نگاه میکند و آن را در قالب یک دین دستهبندی میکند. اما قبول ندارد وقتی مردم به کاپیتالیستها به عنوان یک سری خودخواه نگاه میکنند. میگوید باور مردم دربارهی اینکه آنها به هیچچیزی اهمیت نمیدهند و به خودشان استرس راه نمیدهند و فقط از وضعیتشان لذت میبرند درست نیست. یا بهتر است حرف ژیژک را تصحیح کرد و گفت آنها به هیچچیزی جزِ سودآوری بیشتر اهمیت نمیدهند. از ن, ...ادامه مطلب
اگرچه همهی سریالهای تلویزیون شاهکارهای بینقصی نیستند که فصل به فصل پیشرفت کنند و با اینکه همیشه این امکان وجود دارد که یک سری تصمیمات اشتباه باعث افت کیفیت یک فصل نسبت به قبلیها شود، اما معمولا یا این افت کیفیتها آنقدر فاحش نیستند که بهطور کلی, ...ادامه مطلب
قسمت ششم سریال بازی تاج و تخت، اولین بار در وبسایت ردیت رؤیت شد. کاربران این وبسایت دریافتند که این قسمت بهطور تصادفی توسط شبکهی HBO Nordic در اسپانیا، روی آنتن رفته است. دو هفتهی پیش، قسمت چهارم از فصل هفتم این سریال نیز به سرنوشت مشابهی دچار شد. قسمت چهارم این سریال، توسط یکی از شرکای پخشکنندهی این سریال در هند فاش شده بود. HBO به وبسایت ورج اطلاع داده که این شرکت بهطور تصادفی این قسمت را روی پلتفرمهای خودش منتشر کرده است. سخنگوی HBO در این باره گفته است: ما دریافتیم که قسمت بعدی سریال بازی تاج و تخت، بهطور تصادفی، برای مدت کوتاهی توسط پلتفرمهای HBO در منطقهی نوردیک و اسپانیا پ,قسمت,ششم,فصل,هفتم,سریال,بازی,تاج,تخت,فاش ...ادامه مطلب
مطالب مرتبط عدم تعادل در اپیزودهای مختلف مشکلی است که از ابتدا همراه با سریال شهرزاد بوده و در فصل اول کمتر حس میشد. اما فصل دوم سریال شهرزاد به شدت از این مشکل رنج میبرد. تعادل در ریتم به این معنا نیست که در هر قسمت لازم است سکانسهای اکشن وجود داشته و جنگهای مافیایی ادامه پیدا کنند. زمانی میتوان قسمتهای متفاوت را متعادل دانست که سکانسهای مهم و تاثیرگذار در روند داستان به درستی بین آنها تقسیم شده باشند، نه اینکه یک اپیزود دارای تعداد زیادی از این دست لحظات باشد و سکانسهای اصلی قسمت بعد تنها به چند مورد انگشتشمار خلاصه شوند. هرچه قسمت هفتم سریال شهرزاد مهم و سرشار از هیجان بود، ,نقد,سریال,شهرزاد,قسمت,هشتم،,فصل,دوم ...ادامه مطلب
همانطور که میدانید چندی پیش HBO هدف یک حملهی هکری قرار گرفت و اطلاعات متعددی شامل فیلمنامهی سریال بازی تاج و تخت در کنار اطلاعات دیگری نظیر شمارهی تلفن و ایمیل شماری از ستارگان این سریال فاش شد. حملهی هکری صورت گرفته با فاش شدن قسمت چهارم از این سریال تلویزیونی همراه شد که براساس شماری از گزارش,چهار,اتهام,کردن,سریال,بازی,دستگیر,شدند ...ادامه مطلب
یکی از متر و معیارهای شخصی من برای سنجش مقدار «خفن»بودن یک سریال، توضیحِ خط داستانی آن برای فردی که تاکنون آن را ندیده و متقاعد کردنش برای تماشای آن است. اینجا تعریف به خصوصی از «خفن» دارم. مثلا سریالی مثل «بهتره با ساول تماس بگیری» (Better Call Saul) یا «سوپرانوها» (The Sopranos) دوتا از بهترین سر, ...ادامه مطلب
سریال The Leftovers یکی از آن سریالهایی است که بعد از اتمام هر اپیزودش، دوست دارم احساسات و سردرگمی ناشی از چیزهای عجیب و غریبی را که در طول یک ساعت گذشته دیدهام، بیرون بریزم. وگرنه دق میکنم. دوست دارم یک نفر را پیدا کنم و تمام حرفهایم را بهش بزنم و حرفهایش را گوش کنم. وگرنه واقعا تا چند وقت حس, ...ادامه مطلب
سریال Prison Break حدود یک ماه دیگر بر روی صفحههای تلویزیون باز خواهد گشت. فصل جدید و پنجم این سریال در ۹ قسمت تولید شده و پخش آن از ماه آوریل (فروردین) آغاز خواهد شد. دامینیک پرسل در نقش لینکلن باروز، ونتورت میلر در نقش مایکل اس, ...ادامه مطلب
امروز میخواهم دربارهی سریال شاهکاری به اسم «بوجک هورسمن» حرف بزنم که مثال بارز پیشرفت، خلاقیت و پیچیدگی است. اما با تمام این صفات قلنبه سلنبه، احتمال اینکه بعد از چند اپیزود اول سریال بیخیال دیدن آن شوید بالاست. راستش را بخواهید خودِ من که هماکنون «بوجک هورسمن» یکی از بهترین سریالهای تمام عمرم است، اصلا چند اپیزود اول آن را دوست نداشتم. بله، اتفاقا از همان ابتدا مشخص است که با سریال متفاوت، جسور، دیوانه و خلاقی طرفیم. فقط مشکل این است که سریال در ابتدا فقط قول این چیزها را میدهد و در زمینهی داستانگویی و شخصیتپردازی، کلیشهای و خسته اح,نقد سریال bojack horseman ...ادامه مطلب
بدون هیچ شک و شبههای باید پذیرفت که این روزها سریالهای تلویزیونی، بسیار بیشتر از گذشته مورد توجه مخاطبان قرار گرفتهاند. ساختههایی که به سبب ساختار متفاوت این مدیوم در داستانسرایی و خلق جذابیت، نه تنها مدتی طولانی است که دیگر زیر سایهی آفرینش کنشهای سینمایی قرار نمیگیرند، بلکه در برخی مواقع آنقدر یگانه میشوند و تجربههای خارقالعادهای را ارائه میدهند که در هیچ نقطهی دیگری نمیتوان چیزی به مانند آنها پیدا کرد. مثال بارزش هم همین سریالهای جذاب HBO که این روزها گل سرسبدشان بازی تاج و تختی است که حتی پس از شش فصل در شگفتیآفرینی و دوستداشتنی بودن بی عیب و نقص به نظر میرسد. اما این وسط، آنچه که تلویزیون را از حد و اندازهی یک سرگرمیساز مطلق فراتر میبرد و در دنیای آن محصولاتی لایق تحسین و به یاد ماندنی قرار میدهد، چیزی نیست جز رقابت غیرقابل انکاری که در میان لایههای متفاوت این مدیوم برای محبوب شدن وجود دارد. ماجرا از این قرار است که اینجا برخلاف سینما که هر محتوای جذاب یا حتی بیکیفیتی نهایتا میتواند چیزی نزدیک به سه ساعت از وقت افراد را به خود اختصاص دهد، ببینده باید برای ساعاتی بیشتر یا حتی در برخی مواقع چند سال متوالی با یک سری کاراکتر زندگی کند و بند به بند قصههایشان را در جلوههایی طولانیتر دنبال نماید. نتیجهاش هم این است که در میان محصولات موجود در این دنیای سرشار از جذابیت، مخاطب برای انتخاب سریال مورد نظر خود همواره جدیت و حساسیت انکارناپذیری دارد و دقت بسیار بیشتری به خرج میدهد. چرا که با توجه به وقت محدودی که اغلب بینندگان برای تقریح و درگیر شدن با یک داستان سریالی دارند، تنها ساختههایی میتوانند به شکلی جدی مورد توجه قرار بگیرند که در اغلب بخشها جذابیتهایی متفاوت و داستانپردازیهایی دوستداشتنی را تقدیم آنها کنند. دنیاهایی که تماشایشان به معنی واقعی کلمه دربردارندهی تازگیهای بیپایان و رعایت صحیح کهنالگوهای یک ژانر باشد و در میان ماجراهایشان همیشه بتوان حجم بالایی از شخصیتپردازیهای عمیق و روایتهایی لایق دنبال کردن و کند و کاو را پیدا کرد. افزون بر اینها، اغلب مخاطبان جدیتر و سختگیرتر تلویزیون، همواره این انتظارات را تنها از مجموعههایی دارند که قصهگوییهایشان بیش از هر چیز به داستانهای جنایی یا روایتهایی حماسی گر, ...ادامه مطلب
پخش سریال تحسینشده و فوقالعادهی «گرویتی فالز» (Gravity Falls) مدتی پیش به پایان رسید. زومجی در این مطلب به معرفی و بررسی یکی از بهترین برنامههای سالهای اخیر تلویزیون میپردازد. امکان ندارد یک پسربچه یا دختربچهی ۱۲ ساله باشید و یک پردازشگر گرافیکی جیفورسِ تایتان ایکسِ جداگانه برای خلق بیمشکل و پخش بدون افت فریم رویاپردازیهای بیپروا، تصوراتِ افسارگسیخته و داستانها و دنیاهای دیوانهوارتان نداشته باشید. اگرچه در کودکی قدرت ذهنمان و چندتا اسباببازی دربوداغان برای شیرجهزدن به درون دنیای رنگارنگ و بیقانونِ کودکانهمان کافی بود، اما بعد از مدتی که از دوران کودکی فاصله میگیریم و در برابر واقعیتِ سفت و سخت و بیتغییر اطرافمان قرار میگیریم، به دو سرنوشت دچار میشویم: یا خدای ناکرده توسط سیاهی بزرگسالی بلیعده میشویم و به یکی دیگر از میلیونها آدم جدی این دنیا که دیگر پردازشگر گرافیکی ذهنشان را آپگرید نکردهاند تبدیل میشویم، یا با چنگ و دندان آن چشمانداز جسورانه را حفظ میکنیم و هر از گاهی به دنیاها و تالارهای عجیبوغریب اما خاکخوردهی ذهنمان سرک میکشیم. در حالی که فراموش کردن آسان است، فکر کردن مثل یک بچهی ۱۲ ساله در بیست سی سالگی بهطرز طاقتفرسایی هنر میخواهد. اما لازم نیست زانوی غم بقل بگیرید. من به تازگی گنجینهای را کشف کردهام که برای کسانی که پردازشگر گرافیکی تصوراتشان از مُد افتاده یا به نفسهای آخرش رسیده، مثل یک موتور جایگزین عمل میکند. آنهایی که مثل من کماکان با هزار دردسر به لذتهای دوران کودکی چنگ انداختهاند را با بهشتی غیرقابلباور روبهرو میکند و به آنهایی که همهچیز را فراموش کردهاند هم یادآور میشود که همهی ما شهرِ گمشدهای داریم که روی هیچ نقشهای نیست و فقط ما از آن خبر داریم. جایی که اتفاقات خارقالعاده، عادی هستند و ماجراجویی و کشف رازورمزهای شگفتانگیز و ترسناک، بخشی از زندگی. سریال کارتونی «گرویتی فالز» چنین گنجینهای نایابی است. «گرویتی فالز» تمام ویژگیهای محصولی که باید برای رسیدن به درجهی شاهکار داشته باشد را گردهم آورده است. اول از همه، با سریالی طرفیم که در زمینهی داستانگویی، شخصیتپردازی و خلق اتمسفری که غدههای احساسیمان را تحریک میکنند، فوقالعاده است. البته منظورم از «فوقالعاده» یک صفت تکراری که هرروز با, ...ادامه مطلب
اپیزود چهارم سریال «واعظ» (Preacher)، با اینکه اپیزود آرام و بیاکشنی است، اما موفق میشود پردهی اول این فصل را با یک سری پیشرفتهای داستانی به خوبی ببندد. همراه بررسی زومجی باشید. اپیزود چهارم «واعظ»، اپیزود سریع و فوقهیجانانگیزی نیست و مطمئنا به نمونهی بارزی از داستانگویی منسجم هم تبدیل نمیشود. ناسلامتی با اپیزودی طرف هستیم که پنجاه خط داستانی مختلف در آن جریان دارند و سریال هر دقیقه در حال پریدن از این نقطه، به آن نقطه است. اما این حرفها به این معنی نیست که اپیزود چهارم «واعظ»، ساعت ضعیفی است. در عوض، با اپیزودِ رضایتبخشی روبرو هستیم که وظیفهاش را به خوبی در زمینهچینی اتفاقات جالب آینده انجام میدهد و برخی از این خطهای داستانی را وارد مسیرهای غافلگیرکنندهای میکند. اولین نکتهی مثبت این اپیزود که نه تنها ما را با انرژی به تماشای این اپیزود جذب میکند، بلکه به رویدادی ختم میشود که عواقبش در ادامهی داستان تکانی به کاراکترها و روابطشان میدهد، سکانس افتتاحیهاش است. اول از همه، دیدن چندتا دخترِ وحشتزده که از دست وانتی بزرگ فرار میکنند و مورد تیراندازی افراد ناشناس قرار میگیرند، علاوهبر اینکه آدم را یاد کلیشههای فیلمهای ترسناک میاندازد، حسابی عجیب است و بعد از اینکه مشخص میشود تمام اینها بخشی از یک بازی بوده است، عجیبتر هم میشود؛ سکانسی که کاملا با سنت این سریال در ارائهی افتتاحیههای درگیرکننده برابری میکند. این بازی اما با سقوط دختر به داخل چاه فاضلاب و مرگش، موتور اتفاقات این اپیزود را روشن میکند. مقالات مرتبط این سکانس در ظاهر فقط نقش یک جوک بیمزه را دارد و به نظر نمیرسد به جز جلب توجه سریع ما نقش دیگری داشته باشد، اما در تحسین سریال همین و بس که همهچیز با مرگ دختر تمام نمیشود. دختر مُرده هرگز شخصیت خاصی پیدا نمیکند. تنها چیزی که بقیه از او به یاد میآورند این است که او به تلویزیون نگاه کردن و بقیهی کارهای عادی علاقه داشته، اما با این حال، مرگ او تولیپ را عصبانی میکند. به این ترتیب، از آنجایی که تولیپ در مدیریت خشمش مشکل دارد، همیشه در هنگام عصبانیت او باید منتظر چیزهای خوبی باشیم. دختر به خاطر این میمیرد که کارکنانِ کشتارگاهِ اُدین کینکنون، برای خنده آنها را تعقیب میکردند. به خاطر همین است که خودش طی سخنرانی سریع و مضحکی, ...ادامه مطلب
اپیزود سوم «رانده شده» (Outcast) به خاطر تکرار برخی از چیزهایی که میدانستیم به اندازهی دوتای قبلی هیجانانگیز نیست، اما کماکان درام شخصیتهای اصلی جذاب است. همراه بررسی زومجی باشید. فکر کنم بعد از دیدن سه قسمت اول «رانده شده»، همهی ما باید به یک نتیجهی مشترک دربارهی ریتم این سریال رسیده باشیم و آن هم این است که این سریال مثل دیگر ساختهی رابرت کرکمن، «مردگان متحرک» ریتم آرامسوزی دارد. این آرامسوز بودن نکتهی بدی نیست. هم برخی از بهترین اپیزودهای «مردگان متحرک» آنهایی هستند که روابط و روان دو-سهتا شخصیت را بدون اینکه اتفاق بزرگی رخ بدهد بررسی میکنند و هم دو قسمت اول «رانده شده» به خاطر وقت گذاشتن روی شخصیتهایش مورد تحسین قرار گرفت، اما مشکل اپیزود سوم که آن را در مقایسه با دوتای قبلی در جایگاه پایینتری قرار میدهد، این است که بیشتر از آرامسوز بودن، درجا میزند. این باعث میشود که یک اپیزود بیاید و برود، اما وقتی به نتیجه نگاه میکنیم، میبینیم چیز زیادی دستگیرمان نشده است و شاهد تکرار اطلاعاتی که میدانستیم بودهایم. اما در بخش مثبت این اپیزود، توجهای که نویسندگان نه تنها به اندرسون و کایل، بلکه مگان و مارک میکنند، باعث میشود تا با اپیزود کاملا بیخاصیتی هم روبهرو نباشیم. مقالات مرتبط بزرگترین مشکل این اپیزود همان چیزی است که دو اپیزود قبلی بهطرز بامهارتی آن را مدیریت کرده بودند؛ «رانده شده» در عین داشتن حالوهوای یک سریال اپیزودیک، توانسته بود یک خط داستانی بلند هم با استفاده از گذشتهی مرموز کایل بارنز، موجودات ماوراطبیعه که شهر را اشغال کردهاند و مرد سیاهپوشی که در پسزمینهی زندگی کاراکترها دیده میشود ایجاد کند. اما اپیزود سوم زمانی است که سریال نشان میدهد نگرانیای که در قسمت اول به آن اشاره کرده بودم، چندان نامربوط هم نبود. این هفته با یکی از آن اپیزودهایی که به «دشمن هفته» معروف هستند طرف میشویم که یکی از خصوصیات سریالهای ماوراطبیعه سطح پایین است. یعنی در آغاز اپیزود سروکلهی یک قربانی یا شکارچی جدید پیدا میشود و قهرمانانمان برای ردیف کردن اوضاع وارد عمل میشوند. این بار کشیش اندرسون و کایل به زندان میروند تا مامور پلیس سابقی را که ناگهان به سرش زده و همسر دوستش را کشته است نجات دهند. بزرگترین مشکل اپیزودهای «دشمن هفته» این است ک, ...ادامه مطلب